مرسانا مرسانا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

سالهای رنگین من

بدوبدو کنیم

امروزمرسانا منتظر هلیا بود که بیاد باهاش بازی کنه از صبح هی گفت زنگ بزن هلیا بیاد و من هر بار گفتم میاد مامان جان منتظر بمون تا اینکه غروب دیگه هلیا اومد و دخملی کلی خوشحال شد  نمیدونم مرسانا خیلی پر انرژیه یا بچه های دیگه کم انرژین  بازیهای که باید یک جا بشینن که خیلی مورد استقبال مرسانا قرار نمیگیره وفکر میکنه هر بچه ایی که قراره باهاش بازی کنه فقط باید بدوبدو کنه و جمله ایی که دایم میگه بدو بدو کنیم و این جاست که مشکلات تازه شروع میشه و گاه و بیگاه صدای یکی از طرفین در میاد که من خسته شدم دیگه   بعد از یک کم تماشا گفتم دخالت کنم و بهشون پیشنهاد دکتر بازی از نوع چشم پزشکی بدم که با موافقت رو به رو شدالبته هدفم اموزش...
28 آبان 1395

گقتگوی ما دونفر

امروز روز پارک رفتن ما مادر و دختر بود و از اونجایی که مرسانا عاشق اتوبوس هست و ما هم متاسفانه کم از این وسیله عمومی استفاده میکنیم فاصله نزدیک خونه تا پارک رو دورتر میکنیم تا دخملی اتوبوس سوار بشه.  ما هر دفعه که مسیر خونه تا ایستگاه اتوبوس رو پیاده میریم این گفت گو بینمون ردوبدل میشه: مرسانا: مامان اینجا کجاست؟ من:مهمانسرا مرسانا: میتونم برم توش؟ من: نمیدونم ولی فکر میکنم نتونیم واسه افراد خاصیه که از جای دیگه اومدن  در حال عبور از کار دبیرستان پسرانه مرسانا: مامان هلیا اینجا مدرسه میره؟ من: نه اینجا مدرسه پسراست  مرسانا: من نمیتونم اینجا برم مدرسه دخترا باید برم هلیا مدرسه دخترا میره منم مدرسه هلی...
6 آبان 1395
1